کد مطلب:223171 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219

ورود حضرت رضا(ع) به نباج

ورود حضرت رضاعلیه السلام به نباج

مسند الإمام الرضاعلیه السلام می نویسد: إمام همام علیه السلام از قادسیه بیرون شد و از طریق بادیه به طرف بصره حركت كرد و پس از چندی به ناحیه نباج رسید. نباج بر وزن كتاب نام دهكده ای است در كویر بصره كه به آن نباج بنی عامر بن كریز گویند و این قریه یكی از منازل حاجیان بصره است. یاقوت حموی در معجم البلدان گفته است: نباج در ده منزلی بصره قرار دارد و در این ناحیه جنگی بین بكر بن وائل و تمیم روی داد كه بر اثر آن تمیمیان پیروز شدند و آب نباج را عبد اللّه بن عامر بن كریز استخراج كرد، و در آن كشت و زرع نمود و نخلستانها ایجاد كرد. شیخ صدوق در روایتی از أبو حبیب نباجی ورود حضرت را به نباج چنین شرح می دهد:

أبو حبیب نباجی گوید: در عالم رؤیا دیدم كه رسول اكرم صلی الله علیه واله به نباج تشریف آورد، و در مسجدی كه حجّاج فرود می آیند وارد شد. گویا من خدمت آن جناب رسیده، بر آن حضرت سلام كردم و پیش روی او ایستادم. در این هنگام طبقی را مشاهده كردم كه از برگ درختان خرمای مدینه بافته بودند، و در آن طبق خرمای صیحانی بود. حضرت از آن طبق مشتی خرما برداشت و به من داد و من آنها را شمردم هیجده دانه بود. پس از این كه از خواب بیدار شدم، خواب خود را چنین تعبیر كردم كه من هیجده سال دیگر عمر خواهم كرد. بیست روز از این جریان گذشت من در زمین خود به امور كشاورزی و باغداری اشتغال داشتم. شخصی نزد من آمد و گفت: أبو الحسن علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام از مدینه آمده و در مسجد نزول اجلال فرموده است. من به طرف مسجد حركت كردم و دیدم مردم گروه گروه به دیدن آن جناب می شتابند، من نیز به خدمت حضرت رفتم. آن جناب در همان موضعی نشسته بود كه رسول خداصلی الله علیه واله را در خواب دیده بودم و زیر پای مباركش تخته حصیری همچون حصیر زیر پای پیامبرصلی الله علیه واله بود و در پیش روی او طبقی كه از برگ خرما بافته شده و بر آن خرمای صیحانی بود. پس بر آن جناب سلام كردم، پاسخ داد و مرا نزد خود طلبید و مشتی از آن خرما را به من عطا فرمود. من آنها را شماره كردم عدد آنها به قدر عدد خرماهایی بود كه رسول خداصلی الله علیه واله در خواب به من عطا فرموده بود. عرض كردم یا ابن رسول اللّه زیادتر از این به من عطا فرما، فرمود: اگر رسول خدا زیادتر از این به تو عطا فرموده است ما هم زیادتر از این به تو عطا كنیم.

( عیون اخبار الرضاعلیه السلام ، 8/2 - علیه السلام 45. )

مسند الإمام الرضاعلیه السلام همین روایت را با كمی اختلاف به نقل از مسعودی در اثبات الوصیه می آورد، امّا در متن روایت، عبارت «حضرت از مدینه به نباج آمدند» را ذكر نمی كند و می نویسد: امام علیه السلام از مدینه به مكّه و از آن جا به قادسیّه و از قادسیّه به نباج آمده است، در حالی كه از روایت شیخ صدوق به روشنی استفاده می شود كه حضرت بعد از مدینه از طریق راه بصره به سوی نباج آمده است.

ابن شهرآشوب نیز در المناقب این روایت را ذكر می كند، امّا راوی آن ابن علوان و مكان واقعه بصره است كه در جای خود به شرح آن می پردازیم.

( المناقب، 2/علیه السلام 39. )

اما در این جا برای روشن شدن اختلافی كه در مسیر حركت حضرت از مكّه به قادسیه و از آن جا به نباج و بصره، و مسیر مدینه به نباج و بصره وجود دارد، ابتدا به بررسی وقایع و حوادثی كه در قادسیه روی داده می پردازیم.



ملاحظاتی درباره عبور إمام رضاعلیه السلام از قادسیّه (كوفه، بغداد و قم)

مسند الإمام الرضاعلیه السلام به نقل از بصائر الدرجات، روایتی را كه در قادسیه روی داده طرح می كند، و می افزاید: «حضرت از طریق بادیه از مكّه به قادسیه رفت» و سپس در جایی دیگر می نویسد كه «حضرت از قادسیه به سمت بصره رفت و در چند منزلی بصره به ناحیه نباج رسید.»

امّا آنچه در قادسیّه روی داده، بنابر روایت أحمد بن محمّد بن ابی نصر بزنطی این است: هنگامی كه حضرت به قادسیه آمد، مردم به استقبال ایشان رفتند. بزنطی كه خود جزء استقبال كنندگان از حضرت بوده است می گوید: پس از این كه به خدمت ایشان رسیدم فرمود: برای من اتاقی اجاره كن كه دارای دو در باشد، دری به حیاط باز شود و دری به بیرون تا مراجعه كنندگان به آزادی رفت و آمد داشته باشند. سپس حضرت زنبیلی برای من فرستاد كه در آن تعدادی دینار و یك قرآن بود و خادم آن جناب نزد من می آمد و من ما یحتاج زندگی او را تهیه می كردم و می فرستادم. روزی به حضرت علیه السلام عرض كردم: قربانت گردم میل دارم مسأله ای از شما بپرسم ولی عظمت و جلال شما مانع می شود كه سؤال خود را مطرح كنم و این سؤال برای من بسیار اهمیّت دارد و دوست دارم با طرح آن خود را از آتش جهنّم نجات دهم.

امام علیه السلام به من نگریست در حالی كه بسیار اندوهگین بودم، فرمود: هر چه در نظر گرفته ای بپرس، عرض كردم: قربانت گردم من از پدرت در همین مكان پرسیدم جانشین شما كیست؟ پدرت شما را معرفی كرد و اینكه در حالی كه دو سال از آن سؤال می گذرد، از شما می پرسم كه إمام و جانشین بعد از شما كیست؟ حضرت علیه السلام در این هنگام فرزندش أبو جعفر إمام جوادعلیه السلام را به من معرفی كرد.

( مسند الإمام الرضاعلیه السلام ، 155/1 و 1 - 0صلی الله علیه واله 1 به نقل از: بصائر الدرجات، ص صلی الله علیه واله 24؛ الكافی، ج 2، ص 31صلی الله علیه واله ؛ قرب الاسناد، ص 221. )

بنابر آنچه مسند الإمام الرضاعلیه السلام از توقف حضرت در قادسیه گزارش می دهد حضرت باید از راه كوفه گذشته باشد زیرا به صراحت می نویسد: حضرت از مكّه از طریق بادیه به قادسیه رفت. مسیر عبور حضرت از طریق مكّه به معدن نقره و از آن جا به سوی كوفه است، زیرا قادسیّه در پانزده میلی كوفه است.

ایرادی كه بر این نظریه درباره توقّف حضرت و یا گذر ایشان در سفر تاریخی خود به خراسان وارد است صرف نظر از این كه مأمون مؤكّداً فرستادگانش را بر حذر داشته بود كه حضرت را به سوی كوفه ببرند این است كه اوّلاً نباج در مسیر این راه قرار ندارد، بلكه در مسیر راه مدینه به بصره است (از مدینه و یا مكّه به معدن نقره و از آن جا به سمت نباج كه در شش منزلی بصره است و از آن جا به بصره). ثانیاً بررسی منازل و نواحی میان قادسیه تا بصره نشان می دهند كه نباج در شش منزلی بصره در مسیر مخالف راه قادسیّه به بصره است. علاوه بر آن اگر توقف حضرت را در قادسیّه یعنی در پانزده میلی كوفه بپذیریم این موضوع با توقف إمام و یا گذر ایشان از نباج كاملاً متضادّ است، زیرا چنانچه فردی بخواهد از مكّه و یا مدینه به سوی قادسیّه و از آن جا به سمت نباج برود، لازم است راهی را كه به قادسیه آمده بازگردد و از معدن نقره و یا هر راه دیگری وارد نباج و سپس بصره شود.

با این اوصاف نكته ای كه احتمال توقف حضرت را در نباج نسبت به قادسیّه قوّت می بخشد، صراحت گزارش أبی حبیب نباجی است كه می گوید: ورود حضرت به نباج زمانی بود كه ایشان از مدینه عازم خراسان بودند، در حالی كه این صراحت در گزارش بزنطی به چشم نمی خورد و از آنچه وی از إمام رضاعلیه السلام در قادسیّه می پرسد نمی توان به این نتیجه رسید كه توقف امام علیه السلام در قادسیّه مربوط به سفری است كه حضرت به سوی خراسان رهسپار بوده است.

پاره ای از مورّخان جدید بدون توجه به جغرافیای تاریخی هجرت إمام علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام از مدینه به مرو و همچنین بی توجه به خط سیری كه مأمون تعیین كرده بود و تأكیدات او مبنی بر این كه حضرت را از طریق بصره و فارس به خراسان حركت دهند و نه از كوفه و قم ذكر كرده اند. در این جا لازم است اطلاعاتی درباره این دو شهر و همچنین شهر بغداد كه قهراً در مسیر راه كوفه به ایالت جبال و قم واقع می شود برای بررسی تطبیقی نظریات این دسته از تذكره نویسان ارائه شود.

تحفة الرضویه می نویسد: هنگامی كه حضرت رضاعلیه السلام از مدینه به طرف خراسان حركت كرد، به شهر بغداد وارد شد. در آن جا مردی حمّامی، رجب نام از شیعیان با اخلاص آن جناب بود و مكرر در مدینه به زیارت حضرت مشرّف می شد. چون از توجّه آن جناب به بغداد با خبر شد بی اندازه شاد گشت و تا سه فرسخی به استقبال آن جناب شتافت و در آنجا به زیارت مقدم همایونش رسید و حضرت را به خانه خود نزول اجلال داد. برخی از شیعیان بغداد به زیارت حضرت شتافتند. چند روزی حضرت در بغداد ماندگار شد. روزی به حمّامی فرمود: حمّام را آماده كن، امشب به حمّام خواهم رفت. حمّامی حسب الأمر حمّام را زینت داد و تا آنجا كه می توانست در نظافت و پاكیزگی حمّام كوشید. در نزدیكی حمّام مرد پیسی بود كه برص تمام اعضای او را گرفته بود و بوی عفنی از بدن او استشمام می شد، به همین علّت كمتر از خانه خود بیرون می آمد و چون شنیده بود حضرت علیه السلام ممكن است امشب به حمّام تشریف فرما شود از موقعیت استفاده كرده، نزد «گلخن تاب» آمده و پنجاه درهم به او داد و از او درخواست كرد تا بگذارد در یكی از گوشه های حمّام مخفی شود شاید از بركت قدوم شریف حضرت علیه السلام رفع بدبختی و بیچارگی او بشود. نیمه شب چراغها افروخته و بوهای خوش همه جا به كار برده حوضها دارای آب صاف و پاك گردیده در این حال ذات ملكوتی صفات حضرت سلطان سریر ارتضا علیّ بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة والثناء به اندرون حمّام نزول اجلال فرمود و در گوشه ای كه برای حضرتش آماده بود قرار گرفت. در این حال مرد «مبرص» از مخفیگاه خود خارج شد و در برابر آن حضرت ایستاد و عرضه داشت: فرزند امیر المؤمنین! شما منبع معجزات و كراماتید، استدعا دارم نظری به حال من بفرمایی. حمّامی از دیدن او كه مایه نفرت خلق است بسیار شرمسار شد و خواست او را شكنجه كند (بیرون كند) حضرت او را منع كرده از جا برخاست ظرفی پر از آب كرده، سوره فاتحه بر آن خواند و آب را بر سر او ریخت، بلافاصله به امر حضرت آن مرض از او رفع شد و بدن او سرخ سفید گشت كه گویا بكلّی بیماری نداشته است. حضرت به حمّامی دستور داد او را بیرون ببر و از لباسهای من به او بپوشان و او را نگهدار تا از حمّام خارج شویم. چون حضرت از حمّام خارج شد، آن مرد به دست و پای حضرت افتاد و نزدیكان او كه خبردار شدند زیاده از پانصد نفر حلقه اخلاص و تشیّع آن جناب را به گوش افكندند (شیعه شدند).

( زندگانی إمام رضاعلیه السلام ، ص علیه السلام - صلی الله علیه واله علیه السلام 1. )